ضرب المثل برای نویسنده شدن
چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۴۷ ب.ظ
سلام
من چندتا دفتر دارم در آنها خاطرات خودم را می نویسم با داستان ها و سفرها.
بعضی ها را پدرم خوانده است و گفته است خوب است ولی باید بیشتر تمرین بکنی.
بابا چند تا نصیحت به من کرده است تا نویسنده ی خوبی بشوم. یکی از نصیحت ها این است که ضرب المثل های زیادی را باید از حفظ باشم تا در وقت لازم آنها را بنویسم.
من هم چند کتاب ضرب المثل از کتابخانه ی بابا آوردم و کم کم می خوانم. در اینترنت هم ضرب المثل های خوبی دیدم ولی توضیح نداشتند. اما کتاب هایی که می خوانم با توضیح است و آدم خوشش می آید.
این چند تا ضرب المثل را اینجا می نویسم ولی فقط معنای بعضی را می دانم.
- آب از سر چشمه گله !
- آب از سرش گذشته !
- آب که یه جا بمونه، میگنده .
- آب نمی بینه و گرنه شناگر قابلیه !
- آتش که گرفت، خشک و تر میسوزد !
- آدم گرسنه، خواب نان سنگک می بینه !
- آرزو بر جوانان عیب نیست !
- آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه !
- آشپز که دوتا شد، آش یا شوره یا بی نمک !
- آش نخورده و دهن سوخته !
- آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هیچی !
- آمدم ثواب کنم، کباب شدم !
- از این ستون بآن ستون فرجه !
- آنقدر بایست، تا علف زیر پات سبز بشه !
خداحافظ
۹۵/۰۵/۰۶