سلام
الان من کنار بابایم و فاطمه هستم. فاطمه می گوید کارتون بزار. من می خواهم چیز دیگری بنویسم. مدرسه امسال شلوغ تر از پارسال است اما باز هم خوش است.
دوست دارم همین کوچک که هستم بروم کربلا. اربعین.
یا امام حسین
سلام
بعضی از این ورزش کارای ایران که به المپیک رفته اند هم تنبل و مغرور هستند هم کم کار هستند.
ترسو هم هستند.
وقتی باخت می دهند گریه می کنند.
آبروی ما را بردند.
خداحافظ
سلام
من چندتا دفتر دارم در آنها خاطرات خودم را می نویسم با داستان ها و سفرها.
بعضی ها را پدرم خوانده است و گفته است خوب است ولی باید بیشتر تمرین بکنی.
بابا چند تا نصیحت به من کرده است تا نویسنده ی خوبی بشوم. یکی از نصیحت ها این است که ضرب المثل های زیادی را باید از حفظ باشم تا در وقت لازم آنها را بنویسم.
من هم چند کتاب ضرب المثل از کتابخانه ی بابا آوردم و کم کم می خوانم. در اینترنت هم ضرب المثل های خوبی دیدم ولی توضیح نداشتند. اما کتاب هایی که می خوانم با توضیح است و آدم خوشش می آید.
این چند تا ضرب المثل را اینجا می نویسم ولی فقط معنای بعضی را می دانم.
خداحافظ
سلام
من چند بار به دیدن طاق بستان رفته ام. یک اسب بزرگ انجا هست که پایش شکسته شده است. قبلا من پیشش هم رفتم و عکس گرفتم. الان نمی گذارند نزدیک برویم.
کوه بیستون هم چند بار رفته ایم و کباب هم خوردیم.
دیروز ساعت 6 چند تا عکس از کوه طاق بستان گرفتم و می خواستیم شب برویم همان جا. اما نرفتیم و برای شام یکی از پارک های داخل شهر نزدیک شهرک الهیه که خانه ی پدربزرگم هست رفتیم. چند ساعت هم فوتبال بازی کردیم.
وقتی می خواستیم بر گردیم از همانجا که نشسته بودیم دیدیم کوه طاق بستان آتش گرفته است.
این اتفاق خیلی یک دفعه بود و یادمان نبود عکس بگیریم.
دیروز به پدرم گفتم کوه طاق بستان چقدر بلند است. پدر گفت نمی دانم . شاید دو هزار متر. و گفت من تا نزدیکی قله ی آن رفته ام. گفتم آن کوه سمت راستش بیستون است. گفت نه. پرآو است و بلندتر از طاق بستان است. بیستون بعد از آن است. در کوه پرآو یک غار خیلی وحشتناک است که مثل آن در دنیا نیست.
گفتم شما آنجا هم رفتین؟ پدرم گفت نه. از غارنوردی می ترسم. یک بار در یک غار یکی از کوه های اطراف قم گیر افتادم از غار نوردی ترسیدم.
این عکس اول را خودم از کوه طاق بستان گرفتم.
این عکس های پایین را هم از اینترنت گرفتم. عکس آخری همان آتش سوزی دیشب است. اما آتش بعدا بیشتر شد و صحنه ی خیلی قشنگی بود.
سلام
به بابایم می گویم بعضی که داخل وبلاگ من می آیند می گویم پدرم اجازه نداده است تا آدرس وبلاگتان را داخل وبلاگم بگذارم.
چرا باید این کار را نکنم؟
می گوید آدم نباید هر جایی برود و هر چیزی را بخواند. باید وقتش را برای چیزی مصرف کند که به دردش بخورد.
بعضی جاها را نباید رفت. بعضی را باید رفت و کم رفت. بعضی جاها هم همیشه رفت.
وقت تو بیشتر ارزش دارد تا همه ی آن را برای هر جایی مصرف کنی.
می گویم در اینترنت، کجا هست که باید همیشه رفت و کجا بعضی وقت ها؟
می گوید خودم به تو می گویم.
الان فقط سعی کن نوشتنت سریع شود و فکر بکنی چه چیزهایی بنویسی که به درد خودت و درد بعضی از مردم دیگر بخورد. بعدا خودم از آن جاها به تو نشان می دهم.
خداحافظ
سلام
من طرفدار تیم استقلال هستم.
از پرسپولیس هم خیلی بدم میاد.
خداحافظ